جدول جو
جدول جو

معنی روزی خور - جستجوی لغت در جدول جو

روزی خور
روزی خورنده. روزی خوار:
نشاید همه کشتن از بهر خویش
که روزی خورانند از اندازه بیش.
نظامی.
و رجوع به ترکیبات مترادف آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
آنکه روزی می خورد، انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزق وروزی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روز کور
تصویر روز کور
آنکه نمی تواند در روز ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
کسی که در ماه رمضان روزه نمی گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ تَ / تِ)
خورندۀ گوشت کوفته شده. (ناظم الاطباء) ، دیوث. کسی که معاش وی از اعمال ناشایستۀ زنش بگذرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). غلتبان:
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید یکی چه خوزیخوار.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِکَ دَ / دِ)
روی آورنده. روکننده. توجه کننده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به روی آوردن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ / دِ)
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد:
عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش
چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام.
خاقانی.
زان همه ریزه خواران یک کس نیست
شاکر جود فراوان اسد.
خاقانی.
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من فرخی و عنصری.
خاقانی.
جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه.
خاقانی.
خان ختا ریزه خور خوان تست.
_ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
لغت نامه دهخدا
رومی خو، آنکه به هر کس و هر جا رسد به رنگی و خویی جلوه گر شود، متلون المزاج، (فرهنگ فارسی معین)، کسی را گویند که دورنگ و متلون مزاج باشد و به هرکه رسد به رنگ و خوی او شود، (برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) :
هوا چون خاک پای و آز خوک پایگاهت شد
خراج از دهر ذمی روی رومی خوی بستانی،
خاقانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ دی دَ / دِ)
آنکه در ماه رمضان روزه میخورد و روزه نمیگیرد. مقابل روزه دار. (از ناظم الاطباء). روزه خور
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ خوَ / خُ)
روزه خوردن. عمل روزه خوردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روزی خوار. روزی خورنده: یکی روزی خواره بود و یکی روزی دهنده. (قابوس نامه). روزی آن است که روزی به روزی خواره دهی. (قابوس نامه). پیره زنی زن حاتم را گفت حاتم روزی چه مانده است گفت حاتم روزی خواره بود روزی ده اینجاست نرفته است. (تذکره الاولیاء عطار چ استعلامی ص 299). و رجوع به روزی خوار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تُو کَ دَ)
خوردن خوراک هرروزه که باعث ادامه زندگی است:
نه شرطست وقتی که روزی خورند
که نام خداوند روزی برند.
سعدی (بوستان).
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف روزی خورد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ بَ تَ / تِ)
رستی خورنده. روزی خوار. رزق خوار. رستی خوار. که غذا و روزی بخورد:
آزاد رسته از در دربند حادثات
رستی خوران باغ رجا را چو میوه ایم.
خاقانی.
و رجوع به رستی و رستی خوار و رستی خوردن و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ زَ دَ / دِ)
روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ /سِ تُ دَ / دِ)
مرتزق. (یادداشت مؤلف). مردم. خلایق. (شرفنامۀ منیری در ذیل روزی خواران). روزی خورنده. هریک از افراد آدمی:
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب وگل روزی خوارش.
خاقانی.
وظیفۀ روزی خواران بخطای منکر نبرد.
(گلستان).
در بعض نسخه های گلستان بصورت مذکور است در نسخۀ چ فروغی ’وظیفۀ روزی’ است. مؤلف در فیشهای خود به ’وظیفۀ روزی خواری’ تصحیح قیاسی کرده است
لغت نامه دهخدا
(زِ خوَش / خُش)
کنایه از ایام جوانی است. (برهان قاطع). جوانی و ایام صحت. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رند خور از دست رفته بامونخور چیزی که مورد سوء استفاده کسی یا جمعی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوزی خوار
تصویر خوزی خوار
کوفته خور، دیوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
آنکه در ماه رمضان روزه نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز خون
تصویر روز خون
تاخت ناگهانی بر سر دشمن در روز مقابل شبخون شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
رو کننده توجه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزی خوار
تصویر روزی خوار
مردم، خلایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطی خور
تصویر لوطی خور
((خُ))
مورد سوءاستفاده قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزه خوار
تصویر روزه خوار
((~. خا))
آن که در ماه رمضان روزه نگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رومی خو
تصویر رومی خو
کسی که در صورت لزوم خوی و خصلت خود را عوض می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی آور
تصویر روی آور
متوجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روز خوش
تصویر روز خوش
روز بخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاه خوٰار، گیاهخوٰاری
دیکشنری اردو به فارسی